اگر شش سال پیش از من سؤال می شد آیا آدمی قدردان هستم یا نه ، جواب می دادم :
« بله ، البته که من قدردان هستم . هر وقت هدیه ای می گیرم ، وقتی کسی در را برایم باز می کند یا زمانی که کسی لطفی در حقم می کند ، تشکر می کنم . »
راستش من اصلا آدمی قدردان نبودم . هیچ خبر نداشتم که در واقع شاکر بودن یعنی چه ، و صرفاً گفتن کلمه ی « متشکرم » در مـواقـعـی خـاص ، قدر مسلم از من فردی شاکر نمی ساخت .
زندگی من بدون شکرگزاری خیلی پرچالش بود .
من مقروض بـودم و هر ماه هم کمی به مبلغ بدهی ام اضافه می شد .
به شدت جان می کندم اما هرگز وضع مالی ام رو به راه نمی شد . در حین دست و پنجه نـرم کـردن با بدهی ها و تعهداتم ، دچار فشار عصبی مداومی بودم .
روابط من با دیگران افتضاح بود ، چون به نظر نمی رسید برای کسی وقت کافی داشته باشم .
زمانی که به اصطلاح سالم بودم ، در پایان روز احساس بی رمقی می کردم و همیشه ی خدا هم سهمیه ای درست و حسابی از سرماخوردگی و بیماریهای رایج فصل نصیبم می شد .
وقتی با دوستانم بیرون می رفتم ، یا وقتی در تعطیلات به سر می بردم ، لحظات خوشی داشتم اما بعد از آن ، این واقعیت که باید به شدت کار کنم تا بتوانم از عهده ی این قبیل خوشی ها بر آیم ، حسابی حالم را می گرفت .
من زندگی نمی کردم ، فقط زنده بودم ، روز به روز و از یک حقوق تا حقوق دیگر و هنوز یک مشکل زندگی ام را حل نکرده بودم که سروکله ی مشکلات بیشتری پیدا می شد .
اما سپس اتفاقی افتاد که باعث شد از آن روز به بعـد كـل زندگی ام دگرگون شود .
من رازی را در مورد زندگی کشف کردم و در نتیجه ی این کشف ، یکی از کارهایی که شروع کردم شکرگزاری روزانه بود .
این مسأله باعث شد کل زندگی ام متحول شود و هرچه بیشتر شکرگزاری می کردم ، نتایج آن معجزه آساتر بود .
به راستی که زندگی ام معجزه آسا شد . برای اولین بار در عمرم از شر بدهی خلاص شدم و مدت کوتاهی پس از آن ، تمام پول مورد نیاز برای هر کاری را که دلم می خواست انجام بدهم ، داشتم .
مشکلات ارتباطی ، کاری و تندرستی ام ناپدید شدند و به جای مواجهه با موانع روزانه ، روزهای من سرشار از موارد خوب یکی پس از دیگری شد .
سلامت و انرژی ام به گونه ای قابل ملاحظه افزایش یافت و روحیه ام حتی از دهه ی بیست سالگی ام هـم بـهتر شـد .
روابـطـم بـه مراتب بامعناتر شد و در عرض چند ماه ، در مقایسه با سالهای پیش در کنار خانواده و دوستان اوقاتی لذت بخش تر داشتم .
از همه مهم تر ، بیش از حد تصورم احساس خوشحالی می کردم . به لطف الهی ، چنان شاد بودم که در سرتاسر عمرم هرگز به آن اندازه احساس شادی نمی کردم .
شکرگزاری مرا متحول کرد و کل زندگی ام به گونه ای معجزه آسا دگرگون شد .
»»» هر انسانی نیاز است حداقل سالی یکبار نسبت به خواندن یا مرور دوباره مطالب شکرگزاری اقدام کند .
»»» در ایران بسیاری از هنرمندان و دهها هزار نفر از مردم شروع به خواندن کتاب معجزه شکرگزاری نمودند و آثار بی نظیر آنرا دیدند .
»»» کتاب معجزه شکرگزاری از نظر روانشناسی تلفیقی از CBT (رفتار درمانی شناختی ) و ACT ( درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ) می باشد .
»»» هسته ی اصلی تمام مذاهب بزرگی همچون اسلام و مسیحیت ، شکرگزاری است .
»»» چنین نیست که خداوند در شکر را برای بنده ای باز کند اما در نعمت را ببندد .
»»» در قرآن کریم اهمیت شکرگزاری و ذکر پروردگار یکسان است .
(از کتاب معجزه شکرگزاری اثر راندابرن)